دلنوشته‌های یک ...

  • ۰
  • ۰

در جست‌وجوی او

در جست‌و‌جوی او نشسته‌ام،
بی‌صدا
مبهوت
در تاریکی شب
وقتی همگان خوابند،
شاید بتوانم صدایش را بشنوم
دنبال صدایش را گیرم و به سویش روانه شوم.
وقتی از همگان نشان از او می‌گیرم...در یک روایت روزانه از یک تولد...صدایی که از پشت دوربین سعی در شمارش معکوس دارد...
ملتمسانه درخواست آرزو کردن دارد، گویی خودش به آرزویش نرسیده باشد.
صدای گرمش در تاریک روشنا گم می‌شود. 
وقتی از همگان نشان از او میگیرم...از یک پارکینگ سرد و بی‌روح...که روزی با صدای قدم‌هایش، گرم و پر نشاط بود...تق تق تق تق.
از کالوری که همه روزه عطرش را در هوای خود حس کرده است... از در دانشکده‌ای که همه روزه دست‌های گرم او را با دستان سرد و خشن خود لمس کرده‌ است.
از پنجره‌ی آزمایشگاهی که آن چشمان قهوه‌ای برای لحظاتی هم که شده، خود را در آن تنیده است...
از ابرهایی که آرزو می‌کنم در حال نگریستنشان باشد
از کوه‌های برافراشته‌ی شمالی که نشان از منزل او دارند
در کدامین سو نشسته‌ای؟ می‌خوانی‌ام؟


قبله‌ام کوی یار...جهتی بِه بهر خُسبیدن شناسی؟
  • ۹۶/۰۱/۰۵
  • MLD

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی