دلنوشته‌های یک ...

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خودخواهی

هر شروعی پایانی دارد،

اگر خوب شروع کنی، خوب به پایان می‌رسانی

اگر بد...

در این حین پشتیبان غرورت باش. نگذار غرورت برده‌ی غرور دیگری شود.

با غرور بی‌جا حرف از آینده‌ای نزن که نمی‌دانی کجا و با چه کسی آن را به پیش می‌بری!

به جای یک‌جا نشستن و جایگذاری افراد مختلف و آزمایش دیدن‌شان، آن را بساز

تنها چیزی که از تو می‌خواستم، اخلاق بود. چیزی که نه در کتاب‌هایی که خواندی به آن می‌رسی نه در موسیقی‌ای که گوش می‌دهی و نه در هیچ‌چیز دیگر...

معرفت حداقل چیزی بود که از تو می‌خواستم،

شاید مهربانی، فرهیخته‌ای، با اخلاقی و چه و چه

با من هیچ‌کدامشان نبودی،

دیگر نه برایم مهم است و نه ارزشی دارد. 

عاشقانه‌هایم دوباره به پایان نرسید، این بار از جانب تو.

موفق باشی هر کجای این کره‌ی خاکی که آینده‌ت را می‌بینی

با کس دیگری یا تنها!


  • MLD
  • ۰
  • ۰

عصر شنبه

به سمت دریا قدم می‌زدیم، طوری که می‌خواستیم انگار از تمام زمینی‌ها فاصله بگیریم...

باد شده بود تنها مانع‌مان که هرچه جلو می‌رفتیم، شدیدتر می‌شد. انگار داشت چیزی در گوشمان پچ پچ می‌کرد. چیزی از جنس ناامیدی‌های دنیوی. ولی ما همچنان پیش می‌رفتیم...

مرغان دریایی بالای سرمان به پرواز درآمده بودند و دست‌جمعی دور سرمان می‌چرخیدند،

حس حمایتی آسمانی در جایی که هیچ‌ کسی نبود

تو لبخندی به لب داشتی، لبخندی که با هیچ چیز عوضش نمی‌کنم

من سرتاپا وجودم شادمانی بود، التماس زمان می‌کردم که کمی کندتر بگذرد و تمام نشود. 

با یک دستم وافل شکلاتی که انتخاب مشترکمان بود را نگه داشته بودم و با دست دیگرم گریبان زمان را.

آسمانی زیبا که فقط برای خودمان بود. 

امروز نیز شنبه‌ است... 

کِی کجا باشم؟


  • MLD